دیشب دومین شبی بود که شبکه اس.بی.اس فیلم ایرانی پخش کرد. شب قبلش فیلم " طلای سرخ" پناهی و دیشب
فیلم " بابا عزیز" تازه ترین ساخته " محمد ناصر خمیر" فیلمساز فرانسوی تونسی
الاصل ، محصول مشترک ایران و فرانسه . دیالوگها اکثرا به زبان فارسی و کمی هم عربی بود. فیلمبرداری هم اکثرا در ایران نایین و بقیه در اسپانیا , لیبی و تونس صورت گرفته بود. داستان سفر دختر بچه ای به نام " ایشتار" به همراه پدربزرگش برای ملاقات دراویش از دل بیابان و افرادی که در طی راه به آنها می پیوندند.
کاری به سناریو ندارم ولی فیلم پر بود از لحظه هایی که شاید بشود گفت مجموعه ای از آنچه ایران می نامیمش. خیالاتی که گهگاهی ممکن است برما فرود آید و خاطراتی که گویی قبلا تجربه کرده ایم از پری رویان چشم و ابرو مشکی ایرانی تا نوای تارها و . احتمالا شما هم گاهی آنچه را بر این سرزمین رفته است در ذهنتان باز سازی کرده اید و به قولی شاید دیگر پنداری کرده باشید. مثلا خود را به جای آن نیشابوری آشفته ای که خبر حمله مغولها را شنیده گذاشته باشید یا شاید به جای حسنک وزیر در حالیکه آفتاب توی چشمانتان می زند و صورت مردمی که دورتان را گرفته اند نمی بینید. به هر حال آنچه شاید در مخیله ما ایران نام گرفته از خطه توس وکناره رود جیحون تا گلگشت مصلی و ... چندان مناسبتی با آنچا اکنون ایران می نامیمش نداشته باشد. با یک موقعیت جغرافیایی فلان و بهمان و اینقدر میزان تولید ناخالص و .. دیگر محاسبات دنیای مدرن. شاید چنین سرزمینی هیچ گاه وجود نداشته است و این در واقع اتوپیای ما بوده که هر از چندی به سیرتهای مختلف بر ما ظاهر می شده و البته به همت پیغمبران این سرزمین یعنی شاعرانش. به قول داریوش شایگان پنج اقلیم حضور ایرانی فردوسی , مولوی , حافظ , سعدی و خیام البته می توانیم به این لیست باز هم اضافه کنیم رودکی , نظامی .....
به هر حال چه این خیال , این سرزمین رویایی و مدینه فاضله بوده یا نبوده گاه فکر می کنم که کار برد امروزش فقط اینست که این موجود غریب , انسان ایرانی بواسطه ان به زندگی اش ادامه دهد مثل پوستین کهنه ای که هر چند دیگر از مد افتاده و به صندوقچه تاریخ تعلق دارد ولی در شبهای سرد زمستانی برای این موجود غنیمت است. به قول اخوان:
پوستینی کهنه دارم من سالخوردی جاودان مانند مرده ریگی داستانگوی از نیاکانم که شب تا روز گویدم چون و نگوید چند
ولی گاهی با کمی عصبانیت یا دلخوری فکر می کنم برای زیستن در دنیای مدرن کنونی باید از این مالیخولیا بدر آییم . ول کنیم این دم غنیمت شماری های خیامی را و بشینیم برای صد سال آینده برنامه ریزی کنیم , بسازیم , جوی آب هم بسازیم که بعد بتونیم کنارش هم بنشینیم و گذر عمر رو هم حالا خواستیم ببینیم.
فیلم " بابا عزیز" تازه ترین ساخته " محمد ناصر خمیر" فیلمساز فرانسوی تونسی
الاصل ، محصول مشترک ایران و فرانسه . دیالوگها اکثرا به زبان فارسی و کمی هم عربی بود. فیلمبرداری هم اکثرا در ایران نایین و بقیه در اسپانیا , لیبی و تونس صورت گرفته بود. داستان سفر دختر بچه ای به نام " ایشتار" به همراه پدربزرگش برای ملاقات دراویش از دل بیابان و افرادی که در طی راه به آنها می پیوندند.
کاری به سناریو ندارم ولی فیلم پر بود از لحظه هایی که شاید بشود گفت مجموعه ای از آنچه ایران می نامیمش. خیالاتی که گهگاهی ممکن است برما فرود آید و خاطراتی که گویی قبلا تجربه کرده ایم از پری رویان چشم و ابرو مشکی ایرانی تا نوای تارها و . احتمالا شما هم گاهی آنچه را بر این سرزمین رفته است در ذهنتان باز سازی کرده اید و به قولی شاید دیگر پنداری کرده باشید. مثلا خود را به جای آن نیشابوری آشفته ای که خبر حمله مغولها را شنیده گذاشته باشید یا شاید به جای حسنک وزیر در حالیکه آفتاب توی چشمانتان می زند و صورت مردمی که دورتان را گرفته اند نمی بینید. به هر حال آنچه شاید در مخیله ما ایران نام گرفته از خطه توس وکناره رود جیحون تا گلگشت مصلی و ... چندان مناسبتی با آنچا اکنون ایران می نامیمش نداشته باشد. با یک موقعیت جغرافیایی فلان و بهمان و اینقدر میزان تولید ناخالص و .. دیگر محاسبات دنیای مدرن. شاید چنین سرزمینی هیچ گاه وجود نداشته است و این در واقع اتوپیای ما بوده که هر از چندی به سیرتهای مختلف بر ما ظاهر می شده و البته به همت پیغمبران این سرزمین یعنی شاعرانش. به قول داریوش شایگان پنج اقلیم حضور ایرانی فردوسی , مولوی , حافظ , سعدی و خیام البته می توانیم به این لیست باز هم اضافه کنیم رودکی , نظامی .....
به هر حال چه این خیال , این سرزمین رویایی و مدینه فاضله بوده یا نبوده گاه فکر می کنم که کار برد امروزش فقط اینست که این موجود غریب , انسان ایرانی بواسطه ان به زندگی اش ادامه دهد مثل پوستین کهنه ای که هر چند دیگر از مد افتاده و به صندوقچه تاریخ تعلق دارد ولی در شبهای سرد زمستانی برای این موجود غنیمت است. به قول اخوان:
پوستینی کهنه دارم من سالخوردی جاودان مانند مرده ریگی داستانگوی از نیاکانم که شب تا روز گویدم چون و نگوید چند
ولی گاهی با کمی عصبانیت یا دلخوری فکر می کنم برای زیستن در دنیای مدرن کنونی باید از این مالیخولیا بدر آییم . ول کنیم این دم غنیمت شماری های خیامی را و بشینیم برای صد سال آینده برنامه ریزی کنیم , بسازیم , جوی آب هم بسازیم که بعد بتونیم کنارش هم بنشینیم و گذر عمر رو هم حالا خواستیم ببینیم.
نمی دونم . بالاخره ایرانییم دیگه. یه چیزیمون می شه
پی نوشت . توضیحات شبکه اس.بی.اس استرالیا در باره فیلم بابا عزیز
11:35 pm
MOVIE - DRAMA - BAB'AZIZ
In the midst of a sand storm in the desert, Ishtar (Maryam Hamid), a lively little girl, tries to guide Bab'Aziz, her grandfather, to the legendary gathering of dervishes that takes place every thirty years. Along the way, Ishtar and Bab'Aziz meet other travellers. Osman – a man lost looking for a palace in the desert, Zaid – whose singing seduced a ravishing beauty, and Hassan – a sad young man who, failing to find happiness in this world goes on a quest in search of the absolute. This film won the Crystal Simorgh at the Fajr Film Festival and the Golden Dagger at the Muscat Film Festival. Directed by Nacer Khemir and also stars Golshifteh Farahan, Nessim Kahloul, Muhammed Grayaa and Hossein Panahi. (From Tunisia, in Farsi, Urdu and Arabic, English subtitles) (2004) PG WS SMS Alert Code: 4271
2 comments:
Hi Morteza,
I saw the both films. and after that i saw code of Davinchi and I think now I am flying in skies :)
Any way, this weblog I think was necessary for your great analytical ideas…
Hi Faraz
thanks dude. Sorry about the Andies Concert . I had to prepare some stuff for my supervisory meeting and to be honest I am not a fond of this guy :))
next time .
cheers
Post a Comment